مسئله این است!

از گمگشته ی راه زندگی شنیدم :

هميشه به من مي گفتند: "مثل بچه ی آدم زندگی کن!" و من هیچ وقت نفهمیدم باید مثل هابیل باشم یا قابیل...؟؟؟؟

تکبر

روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى مى‏گذشت. در راه به عبادت‏گاهى رسید كه عابدى در آن‏جا زندگى مى‏كرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى كه به كارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت.
وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان‏جا ایستاد و گفت:
خدایا من از كردار زشت خویش شرمنده ‏ام. اكنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنشم كند، چه كنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.

 مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند كرد و گفت:
خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‏كار محشور مكن.

در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود كه به این عابد بگو:

ما دعایت را مستجاب كردیم و تو را با این جوان محشور نمیكنیم، چرا كه او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.


در ضمن نظراتی که تأیید شدن نظر من بودن

خواهش میکنم از دوستان با اسم خودشون نظر بدن

خاطره

سلام

زاستش ديدم بچه ها خاطره نوشتن گفتم ما هم عقب نمونيم ميخوام يه خاطره بگم

يه روز يه بنده خدايي كه خاطرش عزيز بود بهم اس ام اس داد گفت شماره دكتر الفي ر ميخوام داري؟

گفتم نميدونم بايد بگردم

بالاخره بعد از نيم ساعت درخواست از منابع اطلاعاتيم به هر زحمتي بود پيدا كردم

بعد اس دادم

لطفا بهش امروز زنگ نزنين

اگه گفت از كجا گير آوردين بگو از پارك علم وفناوري

يه وقت اسمي از من نياري و ....

چشمتون روز بد نبين فرستادم يه هو ديدم برا خود دكتر الفي فرستادم و ادامه داستان كه چي شد و دكتر بعدش چه كاكرد و ... بماند

البته اگه دوست داشتين بگين كه بگم

بعد ميگن من سوتي ترينم شما بگين اينا تهمت نيست

سوال

سلام

در راستاي پست قبليم يه سوال دارم بچه ها نظراتون برا اينكه چه جوري تو تابستون درس بخونيم بهم ميگين؟

راستش را به ما نگفتند ...

راستش را به ما نگفتند یا لااقل همه راست را به ما نگفتند.

گفتند: تو که بیایى خون به پا مى کنى،جوى خون به راه مى اندازى و از کشته پشته مى سازى و ما را از ظهور تو ترساندند.

درست مثل اینکه حادثه اى به شیرینى تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند.

ما از همان کودکى، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به تو عشق مى ورزیدیم و با همه وجودمان بى تاب آمدنت بودیم.

عشق تو با سرشت ما عجین شده بود و آمدنت ، طبیعى ترین و شیرین ترین نیازمان بود.

اما ... اما کسى به ما نگفت که چه گلستانى مى شود جهان ، وقتى که تو بیایى.

همه، پیش ازآنکه نگاه مهرگستر و دستهاى عاطفه تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند.

آرى ، براى اینکه گلها و نهالها رشد کنند، باید علفهاى هرز را وجین کرد و این جز با داسى برنده و سهمگین ، ممکن نیست.

آرى ، براى اینکه مظلومان تاریخ ، نفسى به راحتى بکشند، باید پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روى زمین برچید.

آرى ، براى اینکه عدالت بر کرسى بنشیند، هر چه سریر ستم آلوده سلطنت را باید واژگون کرد و به دست نابودى سپرد.

و اینها همه ، همان معجزه اى است که تنها از دست تو برمى آید و تنها با دست تو محقق مى شود.

اما مگر نه اینکه اینها همه مقدمه است براى رسیدن به بهشتى که تو بانى آنى .

آن بهشت را کسى براى ما ترسیم نکرد.

کسى به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این دریاى خون نشسته است، چگونه ساحلى است؟!

ادامه نوشته

زمان فارغ التحصیلی

زمان فارغ التحصیلی

روزانه ها

ترم آخر تحصیلیزمان فارغ التحصیلی دانشکدهزمان فارغ التحصیلی دانشگاه
پاییز (نیم سال اول تحصیلی)20 اسفند15 فروردین
یهار (نیم سال دوم تحصیلی)1 مرداد15 مرداد
تابستان (نیم سال سوم تحصیلی)15 مهر25 مهر


شبانه ها

ترم آخر تحصیلیزمان فارغ التحصیلی دانشکدهزمان فارغ التحصیلی دانشگاه
پاییز (نیم سال اول تحصیلی)20 فروردین5 اردیبهشت
یهار (نیم سال دوم تحصیلی)20 مرداد5 شهریور
تابستان (نیم سال سوم تحصیلی)30 مهر15 آبان


كنكور

سلام

بچه ها امروز رفتم پارسه اسم نوشتم

كتاب ها ر گرفتم يه سيري توش كردم گفتم خدايا اينا چيه ديگه راستش يكم ترسيدم و به اين نتيجه رسيم كه

 

يكي اينكه كسايي كه ميخوان سال بعد كنكور بدن و دوست دارن با بچه هاي خودمون هر از چند گاهي بحث كنن(چقدر خونذي و چيا ر خوندي و خبراي كنكورو ....) يه نظر بذارن

ميخوام يه جايي درست كنم برا اينجور كارامون

دوم كي رو رتبه من شرط ميبند؟:):)................(اين يكي مخصوص جنس مذكر:))

خانه دوست کجاست؟

من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست ، کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند و آرام گل بگو گل بشنو،هر کسی می خواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد،شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست،شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست،بر درش برگ گلی می کوبم و به یادش با قلم سبز بهار می نویسم :

" ای دوست خانه دوستی ما اینجاست "

تا که سهراب نپرسد دیگر :

                                خانه دوست کجاست ؟؟؟؟؟؟؟

شهیدان زنده اند‘الله اکبر

واقعا کی فکرشو میکرد؟واقعا نباید از روی ظاهر قضاوت کرد!!!!!!!!!!!!!!

دو خبر جالب

امروز بعد از اینکه روز اول کار آموزی در کار خانه قند تربت را پشت سر گذاشتم در شرایطی که کلا اونجا خر حمالی بود و خیلی ها به شیوه نصیحتانه گفتند "تو با این رشتت چرا اومدی اینجا"

(کارخانه قند تربت هیچ سیستم اتوماسیونی نداره)

و اینکه کلا کارخانه داغون بود(اساسا کارخانه قند تربت در سال 1ماه کار میکنه و 11ماه تو تعمیراته)

هیئت مدیره به کارگرا نمی رسیدن ، کارگرا ناراضی بودن، کارگرا کار نمی کردن(بقول خودشون کاریکه می خواستن تو دو روز انجام بدن تو دو هفته انجام میدن)

حقوق کارگرا کم بود(روزی 11500 تومان برای کارگر با 15 سال سابقه کار و این حقوق از سال 85 تغییر نکرده)

خلاصه فکر میکردم که واقعا با حقوق ماهی 330هزار تومان چجوری میشه زندگی کرد که در گشتی که توی اینترنت وسایتهای خبری و سایت تابناک داشتم به دو خبر جالب بر خوردم که حیف دونستم اینجا نذارم(نمیدونم چرا این حرفارو دارم اینجا میزنم شرمنده):


نامه یک زن خانه‌دار به احمدی‌نژاد

احمدی نژاد از کاهش فاصله طبقاتی خبر داد

!!!!

ميگن يه روز جبرئيل ميره پيش خدا گلايه ميکنه که: آخه خدا، اين چه وضعيه آخه؟ ما يک مشت ايرونی داريم توی بهشت که فکر ميکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفيد، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی ميخوان! هيچ کدومشون از بالهاشون استفاده نميکنن، ميگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' جايی نميرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... يکی از همين ها دو ماه پيش قرض گرفت و رفت ديگه ازش خبری نشد!

آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تميز ميکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی ديدم بعضيهاشون کاسبی هم ميکنن و حلقه های بالای سرشون رو به بقيه ميفروشن .
خدا ميگه: ای جبرئيل! ايرانيان هم مثل بقيه، مخلوقات من هستند وبهشت به همه مخلوقات من تعلق داره. اينها هم که گفتی، خيلی بد نسيت! برو يک زنگی به شيطان بزن تا بفهمی درد سرواقعی يعنی چی!!!

جبرئيل ميره زنگ ميزنه به جناب شيطان... دو سه بار ميره روی پيغامگير تا بالاخره شيطان نفس نفس زنان جواب ميده: جهنم، بفرماييد؟
جبرئيل ميگه: آقا سرت خيلی شلوغه انگار؟
شيطان آهی ميکشه و ميگه: نگو که دلم خونه... اين ايرونيها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو ميکنم اين طرف، اون طرف يه آتيشی به پا ميکنن! تا دو ماه پيش که اينجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتيش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت ميگم نکن!!!

جبرئيل جان، من برم .... اينها دارن آتيش جهنم رو خاموش ميکنن که جاش کولر گازی نصب کنن!

 

وجدان

سلام

دیگه خسته شدم

آخه من موندم استاد عزیزی که وقت نداری با همه احترامی که براتون قایلم آخه این درسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوب اگه وقت نداری پروژه بدی چرا میگی اگه نه چه جوری نمره ها ر قبل از پایان مهلت تحویل میدی

الله اعلم

ما که نفهمیدیم آخه سوال تکراری دیگه مگه اشتباه نوشتن داری

خدایا شکرت

سال بعد این موقع

اگه گفتین سال بعد این موقع کجام؟

برید به ادامه مطلب نا بفهمین

ادامه نوشته

در خاطر هم می مانیم؟؟؟

مهران؟؟!!

هه هه....

شاید سال دیگه همین موقع هیچکی یادش نباشه که اصلا مهرانی هم وجود داشته و توی این چهار سال ......

چو رخت خویش بربستم از این خاک                    همه   گفتند   با   ما   آشنا   بود

ولیکن  کس  ندانست   این   مسافر                  چه گفت و با که گفت و از کجا بود

 

اما مطمئن باشین که من همیشه همتونو یادم میمونه ، همیشه!

پایان

بالاخره تموم شد خوب یا بد

امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه و به خاطر همه نقایصش شرمنده به بزرگی خودتونم ببخشید

و از تمام بچه هایی که کمک کردن ممنونم

عکس ها ر هم یادتون نشه

در پناه حق

کارشناسی ارشد مهندسی رباتیک

پیش بینی می شود که رباتیک یکی از 10 صنعت برتر آینده باشد. کاربرد محصولات رباتیک از محدوده کارخانجات فراتر رفته و در حال تسری به کاربردهای روزمره است. توسعه و تحقیق در مورد کاربردهای جدید نیازمند توجه ویژه به این رشته و تربیت مهندسین خلاق و متخصص است. از طرفی در چند سال گذشته فعالیت های چشمگیری در زمینه رباتیک در بین دانش آموزان و دانشجویان صورت پذیرفته که باعث بوجود آمدن طیف وسیعی از علاقمندان به این رشته گردیده که مشتاق ادامه فعالیت های آکادمیک در این زمینه هستند. با ایجاد رشته رباتیک می توان به نیازهای صنعتی و اجتماعی همزمان پاسخ داد.

ادامه نوشته

منتظرتونیم ساعت 5