وقتي يك رياضي دان عاشق مي شود
منحنی قامتم، قامت ابروی توست
خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی توست
حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست
بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست
چون به عدد یک تویی من همه صفرها
آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست
پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو
گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست
بی تو وجودم بود یک سری واگرا
ناحیه همگراش دایره روی توست
خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی توست
حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست
بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست
چون به عدد یک تویی من همه صفرها
آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست
پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو
گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست
بی تو وجودم بود یک سری واگرا
ناحیه همگراش دایره روی توست
+ نوشته شده در بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 19:38 توسط روحانی
|
تاری کوچک از خانه سست عنکبوت را برگزیدیم تا بر آن بنشینیم و خاطرات خویش بر تن آن حکاکی کنیم.گاهی با هم درد دل کنیم و گاهی گپ و گفت.باشد که تا هستیم گرد یک شعله بنشینیم و بعد مسافت را در قربت قلب های خویش محو کنیم.لمحه ای به تماشای علم ناقص بنی آدم بگذرانیم و بدانیم چیزی بدست نیاورده ایم که بر آن غره شویم.